یکشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۶

و اما ورژن جديد داستان خلقت
يكي بود يكي نبود!غير از خدا هيچ كس نبود....فقط خدا بود و خدا!بعد از یه مدتی که معلوم نیست چقدر بوده به دلایلی که معلوم نیست چی بوده خدا تصمیم گرفت آدم خلق کنه .ماجرا از یکی و دوتا و سه تا شروع شد تا اینکه کار به تولید انبوه کشید! این به اصطلاح آدمها همه شون یک طور بودن .همشون از همون مدلی بودن که ما امروز به نام "مرد" می شناسیم !..القصه...نه زیاد فکر نکنین که پس چطور زیاد میشدن؟ نمی دونم یا با تقسیم میتوز یا کلونینگ یا با روشهایی که اون موقع مد بوده و حالا از مد افتاده و توضیح دادنش هم به درد شما نمی خوره . خلاصه دنیا مشکلی نداشت و همه چیز مرتب بود تا اینکه یک عده ایی از اون آدمها شروع کردند به فسق وفجور و کارهای بد بد . چطور و چرا و چگونه اش مهم نیست چون نمی خواهیم وارد جزئیات بشویم. بعد یک عده ایی بلند شدن رفتن پا بوس خدا و ضمنا عرض حال دادن و طرح شکایت کردن.که ای خدا این چه وضعیه ؟ ما امنیت نداریم و خلاصه باید یه فکری به حال ما و این آدم بدها بکنی. خدا هم که قول داده بود این مشکل رو به نحو احسن حل بکنه قانون وضع کرد که آدمها قبل از به دنیا آمدن بررسی بشن و اونهایی که قراره بعدا از آدم بدها بشن قبل از اینکه به دنیا بیایند یک تغییراتی بکنند که خود به خود توی این دنیا حالشون گرفته بشه و خلاصه "مجازات سر خود" باشن .اون آدمها خلق شدن و در اون زمان به نام آدمهای "خدا زده " معروف شدن .بعدا برای کلاس گذاشتن و کم کردن زهر ماجرا اونها رو "زن " صدا کردن !

هیچ نظری موجود نیست: