جمعه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۶

خیابان‌های معمولی تمام نمی‌شوند، بلکه بطرز رقت‌انگیزی با زاویه‌ی نود درجه به خیابان دیگری آویزان می‌شود. اما بزرگراه‌ها ناگهان به انتها می‌رسند. اگر بخواهم با زبان علی پروین صحبت باید بگویم که کتانی‌هایشان را در اوج می‌آویزند. بزرگراه به هیچ سازه‌ی دیگری وابسته نیست. خیابان وقتی از شهر خارج می‌شود، جاده صدایش می‌کنند. ولی بزرگراه، هویت ثابتی دارد و برایش مهم نیست که کجا نشست و برخاست می‌کند. می‌رود و به شهر بعدی می‌رسد و آنجا تصمیم می‌گیرد که بماند یا باز هم برود

چهارشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۶

امروز داشتم به اين فكر مي كردم كه بد جوري فعل خوردن و افعال و عبارات و اصطلاحات و امثال و حكم و استعارات خوردني و خوراكي! در زندگي و محاوره هاي ما ايراني جماعت رسوخ كرده است .
مثلا به هواخوري! مي رويم..يا چيز دندان گيري كه چنگي به دل بزند نمي يابيم يا لقمه را دور سرمان مي چرخانيم يا لقمه بزرگتر از دهانمان مي گيريم يا كسي را يك لقمه! چپش مي كنيم يا پاي لرز خربزه اي كه خورده ايم مي نشينيم يا آشي مي پزيم كه يك وجب روغن روي آن باشد يا نخود هر آشي مي شويم يا با يك غوره سرديمان مي شود با يك كشمش گرمي! يا دنبال آنيم كه نه سيخ بسوزد نه كباب! يا مثل آب خوردن دروغ مي گوييم يا در حال سماق مكيدنيم يا كسي را دنبال نخود سياه مي فرستيم يا صبر پيشه مي كنيم كه بلكه از غوره حلوا بسازيم يا از هول حليم توي ديگ مي افتيم يا كفگيرما ن به ته ديگ مي خورد يا دنبال ان هستيم كه ببينيم مزه دهان اين و آن چيست و يا گاهي با يك من عسل و روغن نمي شود ما را خورد!! يا از آدمهاي بادمجان دور قاب چين بدمان مي آيد يا براي بعضي ها تره هم خرد نمي كنيم يا دنبال آنيم كه شكمي از عزا در بياوريم يا شكممان را صابون مي زنيم يا از سر شكم حرف مي زنيم يا يك جاهايي با وجود دو آشپز آشمان يا شور مي شود يا بي نمك يا در حال خوردن آش كشك خاله هستيم يا دلمان براي كسي كباب مي شود يا در پي رفاقت با كسي هستيم كه دستش به دهانش برسد يا سرد و گرم چشيده باشد و .....
بخش زيادي از ارتباطات اجتماعي و موقعيتها و حالتهاي روحي و رفتارهايمان با اين عبارت و اصطلاحات بيان مي شود و حتي قابل لمس تر مي گردد . بي انصافي است اگر كاربرد وسيع و گسترده خوردن را در زندگيمان ناديده بگيريم اگر همين فعل خوردن نبود ما نمي توانستيم :
قسم و سوگند بخوريم، حق كسي را بخوريم، گول يا فریب بخوريم، سرما بخوريم، ، غوطه بخوريم ، تاب بخوريم ، غم بخوريم ، خود خوري كنيم، رشوه بخوريم، شلاق بخوريم، کتک بخوريم، فحش بخوريم ، توسری بخوريم، صدمه بخوريم ، افسوس بخوريم، ، جوش بخوريم، حرص بخوريم، مغزخر بخوريم، سر کسی را بخوريم، حسرت بخوريم، غبطه بخوريم ‌، مال مردم را بخوريم، شكست بخوريم، زمين بخوريم،چاقو بخوريم، تير بخوريم و از همه بدتر ! حتي نمي توانستيم جيگر !دختر سر كوچه مان را بخوريم!

سه‌شنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۶

پنجشنبه امتحان دستياري بود و من گيج و مات و مبهوت! سر جلسه نشستم...!امير جان سراغ كتابهاي گاز زده لب نزده ! ام(يك همچين چيزي !) را گرفته بود ...من با مجموعا" ۴۰-۵۰ گايد لاين و كواسشن بانك حتي گاز هم نزده! در امتحان دستياري شركت كردم و بعد از صرف كيك و سانديس !جلسه رو ترك كردم! مهمترين اقداماتي كه براي امتحان امسال انجام دادم خريد همين كتابها وثبت نام اينترنتي آزمون!! و دريافت كارت شركت در جلسه! بوده است!
يكي از همكارانم چند روز پيش مي گفت :(اگه خونده بودي و وقتت رو اينطوري تلف نمي كردي بي برو برگرد قبول مي شدي) ومن در جوابش گفتم:( ولش كن سال بعد!...وقت زياده!)
حالا چندروز است بابت همين يك جمله با خودم كه اينقدر راحت سالهاي عمرم را ناديده مي گيرم قهر كرده ام! با خودم كه انگيزه واراده كافي براي درس خواندن را از دست داده ام! با خودم كه مثل هيچ كدام از آنهايي كه ان روز ديدم نبودم! با خودم كه اينقدر راحت همه چيز را فراموش كرده ام! با خودم كه اينقدر از هدف و آرمانهايم دور شده ام! با خودم كه پوسيده ام!با خودم كه با" خودم "خيلي فرق كرده ام!

یکشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۶

كسي از ان دورها مي خواند!

موسيقي خوب لزوما سبك بخصوصي ندارد..فقط كافي است يك صداي دلنواز ، يك شعر دلنشين و ذوق و قريحه آهنگساز در انتخاب ريتم و ملودي در هم آميخته شود تا ذهنت را منبسط و روانت را آرام كند.آلبوم از خشت و خاك (يادمان حماسه سراي ايران زمين ) با آواز عليرضا قرباني و موسيقي صادق چراغي را گوش مي دهم . اين نواهادر گوشت وپوست و خونم رخنه كرده.. صداقت مستتر در صداي عليرضا قرباني با اين اشعار حماسي و ضرب آهنگ و نتهاي هماهنگ و قوت و گستردگي و بعد فضايي كه صداي سازها ايجاد مي كند تركيب شده است و مرا با خود به دشتهاي فراخ و قله هاي رفيع و پهنه درياهاي هميشه آبي و كشتزارهاي حاصلخيز و كوير بي انتهاي ايران برده است ..تمام بدنم خاكي را بو مي كشد كه ذرات بدن كوروش آن را ساخته است..که ایران بهشت است یا بوستان ؟اي رفيق!
هزاران بار ما را سوخت حریق حادثه تا مرز خاکستر،
ولی ما نسل سیمرغیم که از خاکستر خودمی گشاید پر
پ.ن اورژانسي:
كسي نيست مارا از بلنداي غرور و افتخار ملي و ميهن پرستي پايين بكشد بدجوري احساسات ملي و ميهني مان غلغل مي كند مي ترسيم كار دست خودمان بدهيم ! هخاي درونمان بيدار شده است!! خيلي رك وراست به ما بگوييد كه ما احتمالا"منجي آيندگان و مسوول ازاد سازي ايران نيستيم كه؟ هان؟
پ.ن ضروري:
مرسي خيلي واسه اين هديه هه!
پ.ن حماسی :
دریغ است ایران که ویراااااان شود کنام پلنگان وشیراااااان شود!

جمعه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۶

absolutism..!

الان از اون وقتهاست كه دلم مي خواد طرفدار ، شيفته ، واله،شيدا وبه شكل غير منطقي و ديوانه واري عاشق كسي باشم..(در حوزه فوتبال و سينما ترجيحا"!) يا اعتقاد راسخ و پايبندي از اون دست اعتقاداتي كه مو لاي درزش نمي ره به چيزي داشته باشم!(در حوزه مذهب وسياست!)اصلا دوست دارم با چند تارفيق مكش مرگ من افراطي دور هم جمع بشيم و در مورد چيزي كه دوست داريم يا بهش معتقديم به شكل كلافه كننده وتهوع آوري !حرف بزنيم و براش غش و ضعف كنيم!و اگه كسي هم احيانا" با ما مخالفت كرد حالش را جا بياريم .به آدمهايي كه ديوانه وار چيزي رو مي پرستند حسوديم مي شه! به بيم و اميدشان! به جلز و ولزشان ! به نيرو وانرژي وهيجانشان! اصلا مطلق گرايي و تعصب به زندگي نيرو و انرژي مي بخشه.. با اين نسبي گرايي كوفتي كه نمي شه كسي رو تخطئه كرد و هاي لذت برد ولذت برد ولذت برد!
همانا يكي از بهترين كارها دفن كردن نسبي گرايي در يك مكان خلوت و دنج !و فرو كردن دستها در جيب! وآسوده و بي تفاوت قدم زدن است!

چهارشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۶

قمار باز اگر نگويد به تخمم مي تركد!

ب.ه.ت.خ.م.م! يكي از ناب ترين و زيباترين وگوياترين وشيرين ترين فحشهاي بشريت است!
به نظر من اين فحش فقط و فقط نشونه توانمندي بالاي فرد در ناديده گرفتن و هيچ انگاري مشكلات و كمبودها و كاستي ها و گه بودگي ها و به گند كشيده شدگي ها و ويز ويزهاي ممتد و آزارنده پشه هاي اين كره خاكيه!فكر كنم وقتي اين عبارت گفته بشه آرامش و رخوت و رضايت همه وجود آدم رو بگيره! خيلي مهمه كه يك نفر بتونه همه چيز رو!(وقتي مي گم همه چيز يعني همه چيز ! فكرش رو بكن! كمبودها ،بودها و نبودها،داشته ها و نداشته ها! اشتباهات خودش و ديگرون،برو جلو تا برسي به آرزوها و آرمانها! همه و همه رو!) به تخمي ترين جاش حواله بده!.........
دريغ و درد كه من هيچ وقت نمي تونم همچنين حسي رو تجربه كنم!

پنجشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۶

جهت ثبت اغاز سي سالگي در تاريخ!

من هست شدم! من پديد آمدم !من جنبيدم!من نفس كشيدم!من جيغ زدم!من گريه كردم!من صاحب نام شدم!من صاحب حس شدم!من ديدم! من شنيدم! من خزيدم!من ايستادم!من راه رفتم! من دويدم! من حرف زدم! من ابراز وجود كردم!من بزرگ شدم!من بازي كردم! من افتادم! من زخم شدم!من سوال كردم! من جواب دادم! من مقايسه كردم! من ارزش گذاري كردم!من شناختم!من يادگرفتم!من مكلف شدم! من مجبور شدم! من درد كشيدم! من سكوت كردم!من فكركردم! من تغيير كردم!من عاشق شدم! من آزاد شدم!
من من شدم !
دندانه اي دارد به سالهاي عمرم اضافه مي شود كه قرار است ۹ سال با من بماند!حيف كه نه مي شود زمان را متوقف كرد ونه آن را شتاب داد!پس فاصله "آنچه هستم" و " آنچه بايد باشم" را بي خيال! و نتيجه اخلاقي آنكه آدم نبايد بدون داشتن چند دوست خوب،رفتن به چند سفر خوب و خواندن چند كتاب خوب ولذت بردن از همه چيز و همه چيز وهمه چيز !بميرد!

یکشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۶

به جرم گوسفندي

بي فايدگي قوانين بيشتر به دردمان مي خورد تا فايده شناخت!

جمعه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۶

bulimia

با توجه به اينكه اين روزها حملات پرخوري ! بيش از قبل به سراغم مياد (طوري كه با شروع حمله اختيار رو از دست مي دم و رفتارم در ارتباط با غذا و هله هوله اونقدر زننده و شرم آور مي شه كه ترجيح مي دم در خفا به خوردن بپردازم! تا كسي شاهد رفتار وحشيانه و بي محاباي من نباشه!) وتصویر زشتی که از فرم بدنم داره روز به روز آزارنده تر می شه و از اونجايي كه من همه چي رو بايد از جنبه علمي!تاريخي! و فلسفي اش! مورد بررسي قرار بدم اين پست پر سس و چربي و خامه و چاق و سرخ شده !!فلسفی !!را داشته باشيد:
چربی به خودی خود یک ماده یا جوهر ماده یا ساخته شده از این جوهر است. مشكل بزرگ زمانی ست که این ماده در اطراف کپل انسان انباشته می شود!!! در میان فلا سفه پیش از سقراط، زنو اعتقاد داشت که وزن یک توهم است و انسان هر چقدر هم که بخورد باز هم نیمی از وزن انسانی را دارد که هرگز ورزش شکم نکرده است. پرسش درباره بدن ایده آل،اهالی آتن را دستخوش وسواس کرده بود، و در یک نمایش نامه گم شده به قلم آیسخولوس ، کلیتمنسترا عهد خود را در این مورد که هرگز بین دو وعدهء غذایی ته بندی نکند، می شکند و موقعی که متوجه می شود لباس شنایش دیگر اندازه اش نیست برای مدتی طولانی اشک می ریزد.

این خلاقیت ارسطو بود که توانست روی مشکل افزایش وزن تعریف علمی بگذارد، و در یکی از پیشنویسهایش دربارهء علم اخلاق اعلام کند که محیط انسان مساوی ست با قطر شکم ضربدر عدد پی.
همان طور که اطلاع داریم، رم برای قرنهای متمادی ساندویچ باز بوقلمون داغ !!را اوج بی بندوباری اخلاقی تلقی می کرد، بسیاری از ساندویچ ها ناچار بسته ماندند و تنها بعد از دوران اصلاحات باز شدند. چهارده قرن نقاشی های مذهبی ابتدا صحنه هایی از آدمهای چاق سرگردان در جهنم را به تصویر کشیده که محکوم به خوردن سالاد و ماست!! هستند. اسپانیایی ها به ویژه در این زمینه بی رحم بودند و در دوران تفتیش عقاید اتفاق افتاده که مردی را به دلیل این که داخل آوکادو را با گوشت خرچنگ پر کرده به مرگ محکوم کنند.

هیچ فیلسوفی تا به حال به حل مشگل احساس گناه و وزن به اندازه دکارت نزدیک نشده است. او ذهن و جسم را به دو بخش تقسیم کرد، به طوری که جسم قادر باشد با ولع هر چه تمامتر پرخوری کند در حالی که ذهن با خود می گوید، بی خیال، این که من نیستم!!
فاجعه وجودی از نظر شوپنهاور بیش از آن که خوردن باشد، جویدن بود. شوپنهاور علیه گاز زدن بی جهت هنگامی که انسان درحال انجام فعالیت های دیگر است مبارزه کرد. شوپنهاور معتقد بود که به محض این که جویدن آغاز می شود، تمایل انسان دیگر قادر نیست در برابر آن مقاومت کند و نتیجه اش دنیایی پر از خرده های پخش شده غذا روی همه چیز است.

نتیجه نهایی: صرفنطر از فراسوی نیک و بد کلوچه ها و اراده معطوف به قدرت سس سالاد من، ازمیان تمامی دستور غذاهای فوق العاده ای که افکار غرب را تغییر داد، دستپیچ مرغ هگل نخستین غذایی بود که از پس مانده های غذا مفاهیم سیاسی معنا داری استخراج کرد. هم خدا نشناس ها و هم اهل تشکیک به یک اندازه می توانند از میگوی سرخ شده و سبزیجات اسپینوزا لذت ببرند، درحالی که دستور غذایی مهجور دنده گوساله کبابی از هابس به صورت یک معمای پیچیده روشنفکرانه باقی می ماند. بهترین نکته رژیم غذایی نیچه این است که به محض این که وزن کم شود، وضع موجود حفظ می شود در حالی که “رساله نشاسته” اثر کانت چنین نیست.

صبحانه:

آب پرتقال
2 برش بیکن
مقداری خامه
صدف پخته شده
نان تست، چای گیاهی

آب پرتقال جوهر واقعی پرتقال است که خود را آشکار می کند، منظورم طبیعت واقعی اش است، همان چیزی که حالت "پرتقالی" به آن می دهد و باعث می شود که به طور مثال مزه ماهی سومون خیس شده یا خاک ندهد. برای مذهبیون فکر هر چیزی مگر صبحانه تهیه شده از گندم ، وحشت و تشویش به بار می آورد، اما با مرگ خدا هر چیزی مجاز است، و هر چقدر که بخواهندمی توانند خامه و صدف و حتی بال مرغ بوفالو بخورند.

ناهار:

یک کاسه ماکارونی با گوجه فرنگی و ریحان
نان سفید
پوره سیب زمینی
کیک تخم مرغ

اراده قوی همیشه غذاهای مغذی ، پر ادویه با سس های چرب مصرف می کند ، در حالی که انسان ضعیف بدور از گندم و توفو، از این که شکیبایی اش در زندگی پس از مرگ، جایی که گوشت بره کبابی بیداد می کند پاداش خواهد گرفت، مطمئن است. اما اگر زندگی پس از مرگ، آن طور که به نظر من می آید، تکرار ابدی زندگی فعلی باشد، پس انسان بردبار باید تا ابد غذای کم نشاسته و مرغ پخته بدون پوست بخورد.

شام:

استیک یا سوسیس
سیب زمینی خرد شده سرخ کرده
خوراک خرچنگ با پنیر
بستنی با خامه یا کیک

این غذای سوپر من است. بگذارید آنها که از ترس برای تری گلیسرید و چربی بالا لغز می خوانند همان طور غذا بخورند که پیشوای مذهبی یا دکتر تغذیه شان را راضی می کند، اما سوپر من می داند که گوشت نرم مرمرین و پنیر خامه ای با دسر های غنی و، آه بله، مقادیر معتنابهی غذاهای سرخ شده همان چیزی ست که دیونیسوس می خورد اگر مشکل ترش کردن نداشت.
چنين خورد زرتشت
وودي الن