جمعه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۶

چیز دندان گیری ندارم جز تکرار مکررات!!!
منم و بندگی کار !آن هم چه کاری ؟
این روزها فکر می کنم سرم روی بدنم درست قرار نگرفته همه می دانند من باید چکار کنم ...جز خودم ! همه می دانند کدام گزینه جریان زندگی ام را در مسیر صحیح هدایت خواهد کرد ....جز خودم! این سر مال این بدن نیست بخدا!
پ.ن۱:الان که من مشغول ور رفتن با لایه های درونی ذهنم و بیرون کشیدن درونی ترین ابعاد وجودیم می باشم همه عالم و ادم رفتند کلاس روشهای شاد زیستن !!!!یک آقای ن باحالی داریم که برای خانمهای اداره از این کلاسها می گذارد!
خب !روح مساله دار من کجا این کلاسها کجا؟ تازه من این یک وجب خاک اینترنت را با هیچ راه و روش و کلاس و آموزشی عوض نمی کنم... من با این بیل بیلک !!!(منظورم همان سوکت است!!) و این ماس ماسک (منظورم لپ تاپ است!!!) به جایی می آیم که می توانم بدون هیچ قاعده و قانونی و بی هیچ حد و مرزی ... در حد جنون در آن شاد یا غمگین باشم...برای ابراز احساساتم برای دیوانگی ام کسی بر من خرده ای نمی گیرد ....نه جریمه ای هست نه بهایی نه گله ای نه گلایه ای !!!

هیچ نظری موجود نیست: