شنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۶

آن سر اصلي نهان وآن سر فرعي عيان!


«زنی که درون من است سر به عصيان برمی‌دارد و لگد می‌کوبد به جداره‌های داخلی روحم، چنگ می‌اندازد و دندان به هم می‌سايد. زنی که بيرون من است اما لبخند می‌زند به مرد و رويش را برمی‌گرداند و بی‌کلام به کارش ادامه می‌دهد. زن بيرون ديگر چم و خم زندگی را از بر شده، به کولی‌گری‌های آن ديگری توجهی ندارد. ياد گرفته همين است که هست؛ و تازه همين که هست می‌توانست هزاربار بدتر از اين هم باشد. زن ساکت می‌ماند تا مردم دنيای بيرون نگاهش کنند، به او لبخند بزنند و حسرت خوشبختی‌ش را داشته باشند. زن درون اما هنوز و هر روز دندان به هم می‌سايد و چنگ می‌زند بر رشته‌های دلم.»
زن بی‌اجازه

هیچ نظری موجود نیست: