دوشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۶

این روزها هم گذشت با پاسخ ویکتور هوگویی مان ! از روی سوزش سر دل که نه! ما تحت ! به سوال اچ پیلوری گونه شرکت یا عدم شرکت در انتخابات !که اصلا" " اعلام نتیجه انتخابات یعنی اعلام رای بالاترین مرجع مملکت"....همانگونه بینوایان وارانه! ما را چه به شمرده شدن و شنيده شدن! اصلا چرا فحش مي دهيد آقا؟!
و نهایت پیروزی سلسله کامرانیه مثل یک استفراغ صفراوی جهنده توی صورتمان !
خوش به حال روز گار که نه !خوش به حال ما! با شناسنامه های پاک!

و شعر متن که نه ! خطی برای دلم هم نه!اصلا بشنو سوز سخنم از گلوي فرهاد:
در روزهای آخر اسفند،در نیم‌روز روشن،
وقتی‌ بنفشه‌ها رابا برگ و ریشه و پیوند و خاک
در جعبه‌های کوچک چوبین جای می‌دهند
جوی هزار زمزمه‌ی درد و انتظاردر سینه می‌خروشد
و بر گونه‌ها روان.
ای کاش آدمی،وطن‌اش را هم‌چون بنفشه‌هامی‌شد
با خود ببرد هر کجا که خواست!

هیچ نظری موجود نیست: