چهارشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۷

چرا آشتي مي كنيم؟!

آقاي سين تقصير شما نيست ! هي نگوييد «معذرت مي خواهم»..«عذرخواهي مي كنم»! اين دل ريش من را كه از قضا با لبتان حق نمكي دارد بيشتر از اين ريشه ريشه نكنيد!من همين فردا فراموش مي كنم كه امروز با مشاهده رسم بد عهدي شما! مثل ابر بهار بر سمن و سنبل و نسرين گريه كردم! و باز فرداست كه دست در حلقه زلف دوتاي شما كرده و دل را مقيم آن كنم !باز فرداست كه تكيه بر عهد شما زنم و نازكش مژه شوخ شما شوم!
گفتم بد عهدي! خب بد عهدي كرده ايد ديگر! قبول نداريد ؟!تندخويي هم يك فرم بد عهدي است! آن هم با مني كه باغ بهشت و سايه طوبي و قصر و حور آن اتاق بالا بر او اثر نداشته و ترك عشق شاهد و ساغر نكرده هنوز!
تقصير شما نيست!تقصير من است كه نمي توانم بند ناف تعلق خاطرم به شما را كلامپ كنم كه از قضاي روزگار خيلي هم ضخيم است !

هیچ نظری موجود نیست: