شنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۷

پدر هليا به خواب مي رود!



يك سري از جمله ها خط دار مي شوند ..يك سري جمله ها هستند كه رنگي مي شوند ..حتي بعضي از جمله ها خدا مي شوند

«مگر انسان از يك بهار، يك تابستان، يك پاييز، و يك زمستان، چيزی بيشتر از چهار فصل ِ دلنشين ِ پر خاطره ی خوش خاطره آرزو دارد؟..............

سنگين ترين دردها، چون از صافی زمان بگذرند به چيزی توصيف ناپذير اما مطبوع تبديل می شوند، و جملگی ِ تلخی ها به چيزی كه طعمی بسيار خاص اما به هر حال شيرين دارند...!»

از سري جمله هاي خط دار و رنگي وخدا از نادر ابراهيمي ..
روحش شاد و قرين آرامش باد .

هیچ نظری موجود نیست: