پنجشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۷

مرده بدم، زنده شدم؛ گريه بدم، خنده شدم
دولت عشق امد و من دولت پاينده شدم
گفت که ديوانه نه ای، لايق اين خانه نه ای
رفتم و ديوانه شدم، سلسله بَندَنده شدم
گفت که سرمست نه ای، رو که از اين دست نه ای
رفتم و سرمست شدم وز طرب اکنده شدم
گفت که تو شمع شدی، قبله ی اين جمع شدی
جمع نیَم، شمع نيم، دود پراکنده شدم
گفت که با بال و پری، من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بی پر و پرکنده شدم
مولانا

هیچ نظری موجود نیست: