یکشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۶

سوي رندان قلندر به ره آورد سفر

از سفر بر گشته ام !
احساس در وطن بودن (با همه عیب و ایرادهائی که اینجا دارد) چقدر لذتبخش و شیرین است!!! انگار که از بیابانی برهوت به باغی مصفا رسیده باشی!!
اگرچه سفرکردن به دیگر نقاط این زمین پهناور تجربه ای به یاد ماندنی و ارزشمند است، (آن هم کشوری که در آن تلفیق قومیت ها در سایه ثبات و آرامش وتوسعه و رشد بر اساس داشته ها به بهترین نحو ممکن صورت گرفته است)
اگرچه تنها راه علاج افسردگي وخمودي سفر كردن و دور شدن از محدوديت ها و دغدغه هاي ذهني است ،
اگرچه سندباد وار و ماركوپولو گونه زيستن! هميشه آرزوي من بوده است ،
با این حال هر کجا که باشی دلت هوای بوم و بر خودت را دارد. به قول شاعر: موجم که سفر از وطنم دور نسازد...
دو سه روز است با آبگوشت و كوفته و كته و كباب واز اين دست غذاها تغذيه وريدي! مي شوم!
یک دردسر دیگر سفر هم دلق بسطامی و خرقه صوفی و سجاده طامات (سوغاتی)!! آوردن است که همیشه کلی از انرژی مرا در طول سفر می گیرد!
اما در کل همه چیز خوب بود جای شما خالی! دلم برای این کنج نوشتن هم تنگ شده بود در این سفر علاوه بر بهبود حال روحي دوستان زيادي هم پيدا كردم .. دوستاني خوب به مصداق سفر خوش است اگر همسفر شود پيدا!!

هیچ نظری موجود نیست: