شنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۶

تو راست مي گويي من هنوز بزرگ نشده ام هنوز پی دری می گردم که کسی پشت آن چشم گذاشته باشد . هنوز هم از تنهایی سردم می شود . هنوز هم یاد نگرفته ام آدمها را از زندگیم حذف کنم هنوز هم منتظرم دلم مي خواهد یادم برود کجا بوده ام چه ها دیده ام چه ها کشیده ام و چقدر همیشه تنها بوده ام و هیچ کس پشت هیج دری چشم نگذاشته بود .و هنوز در میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت می گردم .
یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو میبره
کوچه به کوچه
باغ انگوری
باغ آلوچه
دره به دره
صحرا به صحرا
اونجا که شبا
پشت بیشه ها
یه پری می یاد
ترسون و لرزون
پاشو می زاره
تو آب چشمه
شونه می کنه
موی پریشون.
آخرش یه شب
ماه میاد بیرون
از سر اون کوه
یالای دره
روی( این میدون)
رد میشه خندون
یه شب ماه میاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

هیچ نظری موجود نیست: