چهارشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۶

چنين شبها شب قدر است ما را ...هلال ديگران بدر است ما را!

و ما ادراک ما لیلة القدر ؟!!!! لیلة القدر خیر من الف شهر !یک شب یا هزار ماه چه فرقی هست بین زیاد و کم؟ هان؟ برای آدمهایی که از شب ازل تا صبح ابد خفته اند؟هان ای خدای خوب من !آخر برای من خفته چه معنی می دهد ؟که من بنشینم تا به صبح هی بگویم الغوٍث , الغوث ... ؟!! یکی یکی صفات والایت را به آه و ناله و زاری و قسم های بیخودی خود هی بخوانم و هی فریاد کنم یکی یکی لطف های پیشینت را به رخت بکشم بگویم های ای هو یادت هست که آن بودی که این کردی چرا کنون اینی و آن کنی ...بگویم هیهات از خداییت که چنان کنی ... خلاصه هی دست به نقاط حساس احساسِ هو بگذارم و هی تا می توانم اسب خواسته های بیخود خود را در میدان عشق بازی زندان توهمات خود جولان دهم ؟!! و بیش از پیش در زندان وهم خود گرفتار آیم ؟!! قطر دیوار های قطورش را دو چندان کنم ؟!! درش را مهر و موم و تخته و سنگ باز از نو کنم ؟!!هیهات از من که چنین باشم و چنین کنم ... هیهات که هی بگویم الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب ؟!!!!
برای هر ترسمان و هر شوقمان به خدا , پناه برده ایم نه برای این که هدایتمان کند که برای آن که در خواب خوشمان رهایمان کند . خدای من بله !خدای من! امسال می خواهم لحاف رحمتت را بکشم روی سرم و وسط همان آتش تا صبح بخوابم...
مي دونيد سالهای قبل (وقتی منم الغوث الغوث می کردم و قران به سر می گرفتم )همش فکر می کردم چی از خدا بخوام که کم نخواسته باشم !!!و چی بخوام که بیشتر از ظرفیتم هم نباشه؟ اما امسال...............................!!! دلم ذکری می خواد از جنس خدایی که می شناسم و دوستش دارم
«الهی! چه بودی که دوزخ و بهشت نبودی، تا پدید آمدی که خدا پرست کیست؟»
تذكره الاوليا ي شيخ عطار

هیچ نظری موجود نیست: