چهارشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۶
امروز رفتيم قبرستان !شخصاً از قبرستان بدم نميآيد، با کمال ميل در آنجا گردش ميکنم، و از نوشته هاي روي سنگ هاي افقي و عمودي گرته برداري مي كنم گاهي به دردم خورده است، گاهي از آنها چيزي ياد گرفته ام و گاهي انقدر مضحك بوده است كه بي اختيار بلند خنديده ام ! وقتي خيلي كوچك بودم يك روز به خاطر همين پرسه زدن در دنياي مردگان در قبرستان گم شدم راستش را بخواهيد هنوز مزه گم شدن لابلاي مردگان تا خنكاي غروب زير زبانم است! خيال ميکنم به گردش در قبرستانها ميل بيشتري دارم تا در جاهاي ديگر. بوي نعشها که از زير علف و خاک و برگ مشام را نوازش مي دهد خيلي هم نامطبوع نيست. شايد يکخرده زيادي شيرين و يک خرده سمج باشد اما راستي که چهقدر از بوي زندگان، بوي زير بغل، بوي پا، بوي ماتحت، بوي نطفه پلاسيده و بوي تخمک بارور نشده بهتر است !خلاصه قبرستانها را به من واگذاريد و شما خود به باغ و صحرا برويد!!!!!!!!!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر