سه‌شنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۶

پنجشنبه امتحان دستياري بود و من گيج و مات و مبهوت! سر جلسه نشستم...!امير جان سراغ كتابهاي گاز زده لب نزده ! ام(يك همچين چيزي !) را گرفته بود ...من با مجموعا" ۴۰-۵۰ گايد لاين و كواسشن بانك حتي گاز هم نزده! در امتحان دستياري شركت كردم و بعد از صرف كيك و سانديس !جلسه رو ترك كردم! مهمترين اقداماتي كه براي امتحان امسال انجام دادم خريد همين كتابها وثبت نام اينترنتي آزمون!! و دريافت كارت شركت در جلسه! بوده است!
يكي از همكارانم چند روز پيش مي گفت :(اگه خونده بودي و وقتت رو اينطوري تلف نمي كردي بي برو برگرد قبول مي شدي) ومن در جوابش گفتم:( ولش كن سال بعد!...وقت زياده!)
حالا چندروز است بابت همين يك جمله با خودم كه اينقدر راحت سالهاي عمرم را ناديده مي گيرم قهر كرده ام! با خودم كه انگيزه واراده كافي براي درس خواندن را از دست داده ام! با خودم كه مثل هيچ كدام از آنهايي كه ان روز ديدم نبودم! با خودم كه اينقدر راحت همه چيز را فراموش كرده ام! با خودم كه اينقدر از هدف و آرمانهايم دور شده ام! با خودم كه پوسيده ام!با خودم كه با" خودم "خيلي فرق كرده ام!

هیچ نظری موجود نیست: